هفتم رمضان المبارک ۱۴۳۹ - ۱۳۹۷ چهارشنبه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۲ مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی حاج سید علی محمد دستغیب
پدر و مادر حقِّ زیادی گردن همۀ ما دارند. اول مادر، بعد هم پدر. امام سجاد علیهالسلام فرمود: مردى خدمت پيامبر صلّیاللّهعلیهوآله آمد و گفت: اى رسول خدا! هيچ كار زشتى نبوده مگر اينكه آن را انجام دادهام.،آيا توبهاى دارم؟ حضرت فرمود: آيا پدر و مادرت زندهاند؟ گفت: پدرم. حضرت فرمود: برو به پدرت نيكى كن. چون آن مرد روگرداند، حضرت فرمود: كاش مادرش بود![5]
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
هفتم رمضان المبارک ۱۴۳۹ - ۱۳۹۷
چهارشنبه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۲
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی حاج سید علی محمد دستغیب
روایت اول
امام باقر علیهالسلام فرمود:
«عَظِّمُوا أَصْحَابَكُمْ وَ وَقِّرُوهُمْ وَ لَا يَتَهَجَّمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا تَضَارُّوا وَ لَا تَحَاسَدُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْبُخْلَ وَ كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلِصِينَ»[1].
«ياران خود را بزرگ شماريد؛ آنها را احترام كنيد؛ بعضی بر بعضی دیگر هجوم نبريد؛ به هم زيان نزنيد؛ به هم حسد نورزيد و از بخل بپرهيزيد. بندگان با اخلاصِ خدا باشيد!»
دوستان خود و کسانی که همکار و همراه شما هستند، محترم بشمارید؛ آنها را تعظیم کنید؛ یعنی خود را دربرابر آنها بزرگ ندانید. مخصوصاً در جایی مثل مسجد که با مؤمنان سروکار دارید، آنها را حقیر نشمارید. حالت تهاجم به هم نداشته باشید. اگر عیبی از رفیقتان دیدید، آهسته به خودش بگویید، طوری که گویی میخواهید هدیهای به او بدهید. امام صادق علیهالسلام فرمود:
«أحبُّ اِخوانى عَلىَّ مَن أهدىٰ الىَّ عيوبى»
«محبوبترین برادرانِ من کسی است که عیبِ مرا به من هدیه کند.»
یعنی با کمال احترام به او بگویید اگر من چنین عیبی دارم، شما بگویید تا رفع کنم و اگر شما دارید، اجازه بدهید من بگویم.
روایت دوم
امام صادق علیهالسلام فرمود:
«لَا تَكُونُ الصَّدَاقَةُ إِلَّا بِحُدُودِهَا فَمَنْ كَانَتْ فِيهِ هَذِهِ الْحُدُودُ أَوْ شَيْءٌ مِنْهَا فَانْسُبْهُ إِلَى الصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْهَا فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ فَأَوَّلُهَا أَنْ تَكُونَ سَرِيرَتُهُ وَ عَلَانِيَتُهُ لَكَ وَاحِدَةً وَ الثَّانِيَةُ أَنْ يَرَى زَيْنَكَ زَيْنَهُ وَ شَيْنَكَ شَيْنَهُ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا يُغَيِّرَهُ عَلَيْكَ وِلَايَةٌ وَ لَا مَالٌ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ لَا يَمْنَعَكَ شَيْئاً تَنَالُهُ مَقْدُرَتُهُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ أَنْ لَا يُسْلِمَكَ عِنْدَ النَّكَبَاتِ»[2]
«صداقت و دوستى نباشد جز با شرایطِ آن. هركس همۀ این شروط يا برخى از آنها را دارد، او را اهل دوستی دان و هركس هيچكدام را ندارد، او را به دوستی نسبت مده، اول: پیدا و پنهانش براى تو يكى باشد. دوم: آراستگىِ تو را آراستگىِ خود و زشتىِ تو را زشتىِ خودش داند. سوم: اگر به جاه و مالى رسيد، دست از تو برندارد. چهارم: در آنچه میتواند، از تو دريغ نكند. پنجم: -كه جمعِ همۀ این خصلتهاست- هنگام بيچارگى و فلاکت تو را رها نکند.»
شرح خطبۀ ۱۱۰
وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي الْمَالِ وَ مَنْسَأَةٌ فِي الْأَجَلِ؛ صلۀ رحم موجب زيادی مال و طول عمر است. مهمترین مصداق صلۀ رحم، ارتباط با پدر و مادر است.
امام زینالعابدین علیهالسلام به يكى از فرزندانش فرمود: پسر جان، با پنج كس همنشينى نكن، به گفتگو منشين و در راهی همراهشان نرو! عرض كرد: چه كسانی؟
فرمود: ۱- دروغگو كه همچون سراب، دور را نزدیک و نزدیک را دور مینماياند. 2- فاسق كه تو را به لقمهاى يا كمتر بفروشد. 3- بخيل كه در سختترين مواقعِ حاجت تو را تنها گذارد. ۴- احمق که سود و زیان را تشخیص ندهد و چون خواهد نفعی به تو بخشد، زیان رساند. ۵- قطع کنندۀ رحم که من در سه جای قرآن او را ملعون دیدم.[3]
فاسق کسی است که از دین خارج شده و اعتنایی به نماز و روزه عبادت خدا ندارد و حرفهای خلافِ عقاید میزند؛ چنین کسیکه خود را به شیطان و دنیا فروخته، اعتنایی به خدا ندارد و لاابالی است، به رفاقت هم اعتنایی ندارد. بخیل کسی است که مال به دلش چسبیده، حاضر نیست حقوقِ واجبش را بپردازد و در راه خدا انفاق کند. احمق میخواهد به تو نفع رساند، ضرر میزند مثل خرسی که با شخصی دوست شد و برای رفع پشهها، سنگ بر سر او زد. دربابِ صلۀ رحم ممکن است انسان کار داشته باشد و نرسد یا اقوامش زیاد باشد و وضع و اوقات او چنان نیست که به همه سر بزند، ولی کسانی مثل پدر، مادر، فرزند، برادر، خواهر، عمه، عمو، دایی و خاله را میشود سر زد و با آنها ارتباط داشت.
اظهار محبّت نابخردانه
یکی از یاران علی علیهالسلام را مار گزید. حضرت به او فرمود: آیا میدانی چرا گرفتار این ناراحتى شدى؟ گفت خیر.
فرمود يادت هست وقتى قنبر، خادمِ من آمد و تو پيش فلان ستمگر بودى، تو بهخاطرِ احترام به قنبر از جا برخاستی، چون به ما احترام میگذاشتى. او به تو اعتراض كرد كه چرا پيشِ من براى قنبر بلند شدى؟ به او گفتى چرا بلند نشوم براى كسى كه ملائكه پر و بال خود را زيرِ پايش میگسترانند. با اين حرفِ تو، او برخاست و قنبر را زد و دشنام داد و آزارش نمود. مرا هم تهديد كرد و اجبار نمود كه بر اين ناراحتى صبر کنم. به همين جهت مار تو را گزيد. اگر مايلى خدا به تو عافيت بخشد، تصميم بگير برای ما و دوستانِ ما در مقابل دشمنانمان کاری نکنی كه موجب اذيت و آزار آنها به ما شود.
پيامبر اكرم با اينكه مرا بر همه مقدم میداشت، وقتی وارد مجلسی میشدم، جلو پاى من برنمیخاست، آنطور كه براى بعضى از آنها برمیخاست، با اينكه او در یکدهم از یکصدهزارم قابل مقايسه با من نبود؛ زيرا پيامبر میدانست اين كار دشمنان را وادار به عكسالعملى میکند كه موجب ناراحتى او و من و مؤمنان میشود. پيشِ پاى کسانی برمیخاست كه از اين كار بر خود و آنها ترسى نداشت.[4]
پدر و مادر حقِّ زیادی گردن همۀ ما دارند. اول مادر، بعد هم پدر. امام سجاد علیهالسلام فرمود: مردى خدمت پيامبر صلّیاللّهعلیهوآله آمد و گفت: اى رسول خدا! هيچ كار زشتى نبوده مگر اينكه آن را انجام دادهام.،آيا توبهاى دارم؟ حضرت فرمود: آيا پدر و مادرت زندهاند؟ گفت: پدرم. حضرت فرمود: برو به پدرت نيكى كن. چون آن مرد روگرداند، حضرت فرمود: كاش مادرش بود![5]
خدمت به مادر اهمیت زیادی دارد. کاری نکنید که مادر از دستتان نارحت شود. ناراحتی مادر و همچنین پدر تبعاتِ ناگواری درپی دارد.
امام صادق علیهالسلام فرمود: مردى خدمت پيغمبر صلّیاللّهعلیهوآله آمد و عرض كرد: برايم دخترى متولد شد و او را پروريدم تا بالغ شد. روزی جامه و زيور بر او پوشاندم و او را سر چاهى آوردم و در آن انداختم. آخرین سخنى كه از او شنيدم اين بود كه میگفت: «پدر جان!» اكنون جبران اين كارم چه باشد؟
حضرت فرمود: مادرت زنده است؟ گفت: نه. فرمود: خالهات زنده است؟ گفت: آرى، فرمود: با او خوشرفتارى كن كه او بهجاى مادر است و خوشرفتارى با او كفّارۀ کارت شود.[6]
بعضی افراد از ترس فقر و بهخاطرِ وضع اقتصادی نامناسب سقطِ جنین میکنند. این کار حرام است و کفّاره دارد؛ اگر قبلاز علقه شدن باشد ۲۰ دینار، وقتی علقه شده ۴۰ دینار و هرچه بالاتر رود، مقدارِ کفّاره بیشتر میشود. اگر چهارماه تمام شود مثل کشتن یک انسان است. قرآن کریم میفرماید:
﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيرا﴾[7]
«فرزندانتان را از ترس فقر نکشید. ما آنها و شما را روزی میدهیم. بهراستی کشتن آنها گناه بزرگی است.»
ما دوستان و شیعیان امیرالمؤمنین دو نوع پدر و مادر داریم؛ یکی ظاهری و یکی معنوی. پدر و مادر ظاهری آنهایند که واسطۀ خلقتِ ما هستند، امّا پدران معنوی ما حضرات معصومین علهیمالسلام هستند.
اصبغ بن نباته گوید در آخرین ساعاتِ عمرِ مولا علی علیهالسلام خدمت ایشان رسید عرض کرد:
اى اميرالمؤمنين جانم فدايت! يكى از احاديثِ رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله را برايم بازگو كه من فكر میكنم از اين روز به بعد ديگر نتوانم از شما حديثى بشنوم.
فرمود: آرى اى اصبغ! روزى رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله مرا فرا خواند و فرمود: ای علی برو به مسجد من، سپس بر منبر من بالا میروی و مردم را بهسوی خود فرا میخوانی، پس حمد و ثنای خداوند عزّوجلّ بهجا میآوری و درود فراوان بر من میفرستی آنگاه میگویی: ای مردم، من فرستادۀ رسول خدا هستم ايشان به شما مىفرمايد: آگاه باشيد، لعنت خدا و لعنت فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل خداوند و لعنت من بر كسیكه عاقّ والدین شود و کسیکه از مولای خود اطاعت نکند و کسیکه اجرِ اجیر را ندهد!
من آنچه را حبیبم رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله امر کرده بود، انجام دادم. کسی از انتهای مسجد برخاست و گفت: یا اباالحسن! سه عبارت را سربسته خلاصه گفتی، پس آنها را برای ما شرح ده! من جوابی ندادم تا به محضر رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله رسیدم و ماجرای آن مرد را گفتم.
رسول خدا فرمود: یا ابالحسن! بدان من و تو پدران این امّتیم؛ هرکس را ما عاقّ کنیم، لعنت خدا بر او خداهد بود و بدان من و تو مولای این امّتیم؛ هرکس از ما اطاعت نکند، لعنت خدا بر او خواهد بود و بدان من و تو اجیران این امّتیم و هرکس دربارۀ اجرت ما ظلم کند، لعنت خدا بر او خواهد بود. سپس فرمودند: «آمین و من هم آمین گفتم.
نفرینِ پدر و تأثیر دعای مشلول
امام حسين علیهالسلام فرمود: من با پدرم على بن ابىطالب علیهالسلام در شبى تاریک مشغول طواف كعبه معظّمه بودم و هيچكس در طواف نبود. جماعت زوّار خوابيده بودند و همۀ چشمها در خواب بود كه ناگاه نالۀ شخصى را شنيديم كه به خانه كعبه پناه آورده، طلب فريادرسى مىنمود و به آواز بسيار حزينى از دل پر درد مىناليد و زارى مىکرد.
پدرم به من فرمود: يا ابا عبداللَّه آيا آواز ناله اين شخص را شنيدى كه از گناه خود مىنالد و از پروردگار خود فريادرسى مىکند؟ گفتم: بلى شنيدم. پس فرمود: ببین آیا او را میجویى؟
من در آن شب تاریک گشتم و در ميان ركن عراقى و مقام ابراهيم شخصى را ديدم كه به نماز ايستاده است. پس گفتم السلام علیک اى بنده خدا كه اقرار به گناه خود دارى و پناه به خداى خود آوردهاى و آمرزش گناهان خود از خداى تعالى طلب مىكنى، نزد پسر عموى پيغمبر بیا كه تو را مىطلبد.
پس در سجود شتاب نمود و تشهّد و سلام داد و سخن نگفت و اشاره نمود كه پيش باش. من پيش افتادم و آن شخص در عقب من آمد تا خدمت حضرت اميرالمؤمنين علیهالسلام آمديم.
اميرالمؤمنين علیهالسلام ديدند آن شخص، جوانى بسيار خوش روى است كه جامههاى پاكيزه پوشيده، پس فرمود: اى جوان تو از كدام قبيلهاى؟ گفت: از بعضى اعراب. فرمود: حال تو چيست؛ از چه جهت گريه و زاری مىکردى؟
جوان گفت: چه نحو خواهد بود حال كسى كه عاق پدر گشته و با او بىادبى نموده باشد و گرفتار تنگى و انواع بلاها و اقسام مصيبتها شده باشد؟ او را حسرت و نااميدى فراگرفته، دعاى او مستجاب نشود.
اميرالمؤمنين علیهالسلام فرمودند: از چه جهت حال تو چنين شد؟
جوان گفت: من در ميان قبيله خود پيوسته به لهو و لعب مشهور بودم و دائماً به نافرمانى و طرب مشغول بودم و هميشه در ماه رجب و شعبان مرتكب نامشروع و عصيان مىشدم و هيچ ملاحظه نمىنمودم و پروایى از ترس خدا نداشتم. مرا پدرى بسيار مهربان بود كه مرا از افتادن در مصيبتهاى دنيوى منع مىکرد و مرا از عقوبت و عذاب آتش اخروى مىترساند و مىگفت: بسا كه از تو روزها و شبها شكوه کنند و از دست تو ماهها و سالها فرياد برآورند و از گناهان تو فرشتگان عظام بهتنگ آيند. تا کی این كارها میكنى و چرا مرتكب اين قدر گناهان میشوى؟
هرگاه پدرم در نصيحت الحاح مىکرد و در موعظه من مبالغه مىنمود، او را منع و آزار مىکردم و به او حملهور میشدم و او را مىزدم.
پس روزى از او زرى طلبيدم كه آن را از من پنهان کرده بود. پس چون آن را نداد، خود رفتم كه آن را بردارم و در مصارفى كه هميشه مشغولِ آن بودم، صرف كنم. پدرم چون خواست مانع من شود و نگذارد آن را بردارم، او را زدم و دستِ او را پيچيدم و آن زر را از دستِ او بيرون آوردم و رفتم. پدرم خواست از عقبِ من آيد؛ دستهاى خود را بر زانو گذاشت كه از جا برخيزد، امّا از بسيارى آزار و شدّت دردى كه به او رسانده بودم، نتوانست از جاى خود حركت کند. پس به خدا سوگند ياد کرد كه به خانه خدا رود و از من شکایت کند مرا نفرین کند.
چند روز روزه گرفت؛ چندين ركعت نماز خواند و نفرين کرد. سپس بر شتر خود سوار شد و بيرون رفت تا در روز حج اكبر به مكه معظّمه رسيد. پس از شتر خود پايين آمد؛ متوجّه خانه خدا گشت؛ طواف نمود و سعى صفا و مروه كرد. بعداز آن به مسجدالحرام رفت؛ به پردههاى كعبه چسبيد؛ خود را به آن آويخت؛ به خداى تعالى زارى نمود و مرا نفرين كرد.
جوان گفت: به حقّ كسىكه آسمان را بلند كرده و آب روان جارى نموده، هنوز دعاى پدرم تمام نشده بود كه به من اين بلایى كه مىبينى نازل شد. سپس جوان لباسِ خود را کنار زد و پهلوى خود را نشان داد. یکطرف بدنش شل شده بود.
سه سال به پدرم التماس مىکردم كه در همان موضعى كه مرا نفرين كرده، براى من دعا كند و قبول نمىكرد تا آنكه در اين سال بر من ترّحم كرد و التماس مرا قبول نمود. براى او شترى جوان و خوشرفتار مهيّا کردم و او را بر آن سوار نمودم و از شهر بيرون آمديم، به اميد آنكه از اين بلا نجات يابم، امّا در بین راه ناگاه مرغی از جایی پرید و شتر رم کرد و پدرم را در درّه سنگلاخى در ميان دو سنگ انداخت. وقتی به او رسيدم، دیدم مرده. پس او را در همان موضع دفن کردم.
حضرت اميرالمؤمنين علیهالسلام فرمود: بدان كه تو را فريادرسى آمد. دعایی به تو میآموزم كه پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله آن را به من تعليم کرده است و در آن اسم خداى تعالی جلّجلاله است. خداوند به بركت اين دعا حاجت هرکس آن را بخواند برمیآورد و آنچه خواهد به او میبخشد. به برکت این دعا همّوغم برطرف شود و اندوه رفع گردد و بیماری برطرف شود و شکستگی بهبود یابد و توانگری حاصل شود و قرض ادا گردد و چشمزخم بیاثر شود و گناهان آمرزیده و عیبها پوشیده میشود و از ترس هر شیطان سرکش و هر ظالمی ایمنی یابد.
اى جوان بايد كه از گناهان پرهيز نمایى و از آنچه كردهاى، توبه کنی. مرا بر تو رحم آمد و بايد خداى تعالى نيّت خالص تو و اعتقاد درست تو را بداند. اگر نيّت خود را خالص کنى، خداى تعالى حاجت تو را برمىآورد و در خواب پيغمبر خدا صلّیاللّهعلیهوآله را خواهى ديد كه تو را به بهشت و برآورده شدن حاجتت بشارت دهد.
امام حسين علیهالسلام فرمود: خوشحالى من به مطّلع شدن به فايده اين دعا بيشتر از خوشحال شدن اين جوان به برطرف شدن آزارش بود. حضرت اميرالمؤمنين به من فرمود دوات و كاغذى بياور، چون حاضر کردم، فرمود: بنويس آنچه را بر تو مىخوانم. پس آن حضرت خواندند و من دعا را نوشتم.
اميرالمؤمنين علیهالسلام فرمودند: شب دهم اين دعا را بخوان و صبح به خير خوبى نزد من بيا. جوان دعا را گرفت و رفت. چون صبح شد، هنوز به كارى شروع نكرده بوديم كه ديديم آن جوان سالم و تندرست آمد و اين دعا در دست او بود و مىگفت: قسم بهخدا كه در اين دعا اسم اعظم است. به ربّ کعبه حاجت من برآورده شد.
حضرت اميرالمؤمنين فرمود: بگو چه شد؟
جوان گفت: چون شب دهم همۀ مردمان بهخواب رفتند و تاريكى شب همه را فراگرفت، من اين دعا را بر كف دست خود گذاشتم و دستم را بهسوى آسمان بلند كردم و خداى تعالى را خواندم و او را به حقّ اين دعا چند مرتبه قسم دادم. پس در مرتبه دوم آوازى شنيدم كه دعاى تو مستجاب شد. دیگر بس است! تو خدا را به اسم اعظم خواندى.
پس خوابيدم، در خواب حضرت رسالت پناه صلّیاللّهعلیهوآله را ديدم كه دست مبارک خود را بر بدن من ماليدند و فرمودند اين اسم اعظم را محافظت كن. تو بر خير و خوبى هستى. چون بيدار شدم، خود را صحيح و سالم يافتم، چنان كه مىبينى خداى تعالى تو را جزاى خير دهد![8]
در روایت است بعضی اوقات پدر و مادر در حیات از فرزند خود راضی هستند، ولی بعداز مرگ او را عاق میکنند، چراکه برایشان خیرات نمیکند؛ قرضهاشان را نمیدهد؛ به آنها سر نمیزند؛ فاتحه و قرآن نمیخواند و یادشان نمیکند.
این دعا را هم همیشه بخوانید:
﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيم﴾[9]
پروردگارا ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما سبقت گرفتند، بیامرز و در دلهای ما کینه و حسدی از مؤمنان قرار مده. پروردگارا تو رؤوف و مهربانی.»
این دعا را هم سعی کنید هرروز بخوانید:
«اللَّهُمَ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَ وَ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً اجْزِهِمَا بِالْإِحْسَانِ إِحْسَاناً وَ بِالسَّيِّئَاتِ غُفْرَانا»
«بارالها من و پدر و مادرم را بیامرز و به آنان رحم کن. همانطور که مرا از کودکی پروراندند، جزای نیکیِ آنها را به نیکی بده و جزای گناهانشان را به آمرزش!»
مختصری از احوال امام سجاد علیهالسلام
حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام در سال ۳۸ قمری در مدینه متولد شدند. کنیهشان اباالحسن و لقبشان سیدالساجدین بود. در کربلا حدود ۲۲ سال داشتند و برادر بزرگشان جناب علیاکبر ۲۵ ساله بودند. مدت امامت امام سجاد علیهالسلام ۳۵ سال بود. دعاها و سجدههای طولانی ایشان مشهور است و نقل شده هر سال پینههای مواضع سجده را میچیدند. آن حضرت حداقل ۲۵ مرتبه حج رفتند و گاه پیاده مسیر مدینه به مکه را میپیمودند.
فرزندان ایشان بنابه نقل منتهیالآمال ۱۵ نفر بودند که یکی از آنها زید بن علی در زمان هشام بن عبدالملک بر بنیامیه خروج کرد. برخی میگویند قیامش به امر و رضایت امام صادق علیهالسلام بود. زید شکست خورد و کشته شد. دوستانش جنازۀ او را زیر نهری دفن کردند، ولی عمّال بنیامیه قبر او را یافتند؛ آن را شکافتند و سر از بدنش جدا کردند. سرِ زید را به شام برای هشام فرستادند و بدنش را عریان بهدار آویختند. بعداز چند سال بدن او را سوزاندند و خاکسترش را در فرات ریختند. وقتی امام صادق علیهالسلام از شهادت ایشان باخبر شد بسیار گریست.
السلام علیک یا سیدالساجدین یا علی بن الحسین یابن رسول اللّه
[1] ـ وسائلالشيعة، 12، ۱۵.
[2] ـ وسائلالشيعة، 12، 2۵.
[3] ـ تحفالعقول، ۳.
[4] ـ بحارالأنوار، ۲۶، ۲۳۸.
[5] ـ بحارالأنوار، ۷۱، ۸۲.
[6] ـ کافی، ۲، ۱۶۲.
[7] ـ اسراء، ۳۱.
[8] ـ مهج الدعوات، ۱۵۱.
[9] ـ حشر، ۱۰.